اختلاف دیپلماتیک اصولگرایان
تاریخ انتشار: ۲ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۲۹۸۷۵۳
ادبیات مذاکره در سیاست خارجی بار دیگر عرصه داخلی و بهخصوص جریانات سیاسی را مخاطب قرار داده و آرایش و صفبندی موافقان و مخالفان را مجددا به سطح آورده است. این بار اما پای برجام و مذاکره با عربستان در میان نیست و مساله مذاکره همهجانبه با آمریکاست.
به گزارش دنیای اقتصاد، حامل این سخن علیاکبر صالحی وزیر اسبق خارجه و رئیس سابق سازمان انرژی اتمی و از مذاکرهکنندگان ارشد دولت روحانی است که در جریان یک گفتوگوی مفصل اظهار کرده که این مشکل باید حل شود تا سایر حوزهها از جمله روابط با روسیه و چین نیز تنظیم شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
همان برجامی که به دنبال عادیسازی پرونده هستهای ایران به عنوان پیشدرآمد عادیسازی روابط ایران و آمریکا مورد توافق قرار گرفت و درصدد این بود تا تحریمهای فلجکننده را از پای اقتصاد ایران باز کند و جایگاه از دسترفته ایران در نظام بینالملل در حال تغییر را احیا کند. مذاکرهکنندگان دولت قبل، چیزی فراتر از موضوع هستهای را دنبال میکردند و آن تعیینتکلیف استراتژی مواجهه با آمریکا به عنوان یکی از دلایل چالشهای سیاست خارجی کشور بود. از دید این جریان باید آمریکا را از فضای خصومت خارج کرد و با آن در عرصه رقابت مواجهه داشت، همانگونه که بین چین و بسیاری از بازیگران نظام بینالملل با آمریکا خبری از خصومت نیست، بلکه طیف رقابت تا همکاری و همراهی وجود دارد.
در این دیدگاه برخلاف تصور رایج، نظم بینالمللی دچار تکانههای جدی نشده و بنابراین آمریکا میتواند حتی در تنظیم روابط ما با شرق نیز مشکلات عمدهای ایجاد کند. در این دیدگاه نقش هنجارها و رژیمهای بینالمللی مهم است و آمریکا همچنان قاعدهگذار است. با این حال نوع واکنشها در رسانههای اصولگرا به سخنان اخیر صالحی، ظریف و عراقچی در رسانههای اصولگرایان نشان میدهد که این جریان به صدای بیصدا در ساختار تصمیمگیری تبدیل شده است. با این همه مخالفت با این روایت در میان اصولگرایان یکدست نبوده و قرائتهای مختلف و بعضا متفاوتی نسبت به کم و کیف آن وجود دارد، اگرچه در نهایت این جریان نقطه مقابل دیدگاه دولت روحانی و چهرههای دیپلماتیک آن در خصوص چگونگی تامین منافع در عرصه روابط خارجی قرار میگیرند.
جریان اول؛ مستقر در دولت
جریان اول اصولگرایی جریان مستقر در قدرت است که دولتمردان و دیپلماتهای کنونی وزارت خارجه را در بر میگیرد. این جریان به دلیل اقتضائات مملکتداری و مسوولیتهای اجرایی طرفدار مذاکره برای حل مشکلات کشور است و از مقطع ۸ آذر ۱۴۰۰ تا شرایط کنونی که پای یک تفاهم نانوشته، ضمنی، موقت یا کمتر در برابر کمتر در میان است، نسبت به مساله رفع تحریمها و بهرهمندی از مزایای اقتصادی آن اهتمام ورزیده و به مذاکره ولو غیرمستقیم وزن میدهند.
در واقع تجویز گفتوگو و مذاکره به عنوان یک ضرورت و راه کمهزینه البته با خوانش خود از موضع عزت، حکمت و مصلحت به عنوان سه اصل سیاست خارجی جمهوری اسلامی، استراتژی این جریان در عرصه روابط خارجی است. آنها را میتوان اصولگرایان عملگرا خواند که صرفا خواستار رفع تحریمها به دلیل تاثیرگذاری آن بر ریکاوری اقتصادی هستند نه مگاپروژهای چون عادیسازی روابط ایران و غرب. آنها سرانجام رسیدن مذاکرات ایران و عربستان، پیوستن به سازمان همکاری شانگهای و طبیعتا حل و فصل برخی گرههای گفتوگوهای کنونی و نوعی توافق ضمنی را ناشی از عملگرایی به دلیل ضرورتهای خاص حوزه عمل و واقعیت میدانند.
جریان دوم؛ مخالفت با سازش
نقطه مقابل همه جریانات اصولگرایی، اصلاحطلبی و میانهرو، جریان دوم از بلوک اصولگرایان است که هرگونه مذاکره با آمریکا و متعلقات مربوط به آن از جمله برجام را خسارت محض میداند و برخلاف جریانات و قرائتهای دیگر که مذاکره را ابزار سیاست خارجی برای تامین منافع ملی البته با مفاهیم و مصادیق خاص خود میدانند، معتقدند که مذاکره با آمریکا نه تنها دربردارنده هیچگونه منافعی نیست بلکه ضررهای آن فراتر از حد تصور است. این جریان برای اثبات استدلال خود نشانههای متعددی را از دشمنی آمریکا با ملت ایران در طول چند دهه گذشته مطرح میکند از جمله تجهیز صدام در جنگ، ساقط کردن هواپیمای مسافربری، تحریم، قرار دادن ایران در محور شرارت، قرار دادن سپاه در لیست تروریسم و... که نشاندهنده خصومت بنیادین آمریکا با ماهیت جمهوری اسلامی است.
نکته دیگری که این جریان بر آن مانور میدهد پاسخ شرارتآمیز آمریکا به حسن نیت ایران برای همکاری بوده که اوج آن خروج ترامپ از برجام بود. این دیدگاه حتی سایر جریانات اصولگرایی را از تیغ انتقادات خود دور نگذاشته و به انحای مختلف حملاتی را نسبت به رویکرد اصولگرایان معتقد به مذاکره و گفتوگو معطوف داشته است. و سومین نکته و در عین حال مهمترین نکتهای که این جریان بر آن مانور میدهد قرار دادن هرگونه ادبیات مذاکره بهخصوص از سوی دولت قبل به عنوان اتاق فکر و عملیات ارتباط با آمریکاست که چون ریل سیاست خارجی کشور در دولت سیزدهم در مسیر صحیح با تکیه بر روابط با همسایگان و گره نزدن سرنوشت کشور به برجام و افایتیاف قرار گرفته است، این گروه برای کارشکنی در روند آن مجددا فعال شده و به میدان آمده است.
جریان سوم؛ نه این و نه آن
اما سومین جریان درون بلوک اصولگرایی که تا حدی مواضع آن به ادبیات مذاکرهکنندگان دولت روحانی نزدیک میشود اما همزمان در تعریف مصادیق و نقشه راه از این جریان جدا میشوند، اصولگرایانی هستند که میتوان آنها را طرفداران راه سوم در سیاست خارجی دانست. جریانی که عمدتا طرفدار سیاست قدرت و افزایش قدرت منطقهای ایران بوده و معتقدند جمهوری اسلامی ایران دیگر قدرت یک یا دو دهه گذشته نیست و در طول این سالها به یک قدرت منطقهای با بازیگری در ابعاد فرامنطقهای تبدیل شده است. از زاویه چنین تحولی است که این گروه معتقدند میتوان با آمریکا در موضع برابر مذاکره کرد، چون نظم آمریکایی و توان آن برای شکلدهی به تحولات منطقه در حال تغییر است و بنابراین میتوان آمریکا را بالانس و متعادل کرد و امتیازات موثرتری را دریافت کرد.
این جریان عمدتا با یک چهره سیاسی و دیپلماتیک یعنی دریابان علی شمخانی پیوند میخورد که طرفدار رئالیسم تدافعی بوده و با آن شناخته میشود که با خروج وی از عرصه قدرت، شاید وزن کمتری در معادلات سیاست خارجی پیدا کرده، اما همچنان برخی از چهرههای سیاسی و دیپلماتیک از جمله محمدباقر قالیباف؛ علی لاریجانی و کمال خرازی را بتوان از طرفداران این رویکرد دانست. از این رو این جریان قائل به گفتوگو، طرفدار افزایش قدرت و موازنهگری و تثبیت موقعیت منطقهای ایران است اما با این حال با مفروضات بانیان برجام و پروژه عادیسازی درباره نظام بینالملل روابط اختلافنظر جدی دارند.
برای مثال جریان سوم بر قدرت رو به افول آمریکا در نظام جهانی و کاهش نقش آن در قاعدهگذاری برای رژیمهای بینالمللی حساب ویژهای باز میکند. همچنین به جای دیدگاه هنجاری جریان دولت سابق از منظر رویکردهای رئالیستی از قدرت سخت به راههای توازنبخش در عرصه دیپلماتیک میرسد. اینکه کدام یک از این دیدگاهها بتواند در سیالیت و پویاییهای تحولات سیاسی، نسبت به پیشبرد ایده خود در سیاست خارجی موفق شود، نیازمند گذشت زمان و چگونگی رقم خوردن تحولات منطقهای و بینالمللی به میزان نسبت آن با جایگاه و موقعیت ایران خواهد بود.
منبع: فرارو
کلیدواژه: دیپلماسی اصولگرایان قیمت طلا و ارز قیمت موبایل
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۹۸۷۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رئالیسم سیاسی چیست؟
عصر ایران - رئالیسم سیاسی (political realism) احتمالا قدیمیترین نظریه دربارۀ سیاست بینالملل است. پیشینۀ این نظریه را میتوان در شرح توکیدیدس (thuchydides) دربارۀ جنگهای پلوپونزی و نوشتۀ کلاسیک شون تسه (sun tzu) متفکر چین باستان مشاهده کرد.
جنگهای پلوپونزی به مجموعه جنگهایی گفته میشود که از 431 تا 403 پیش از میلاد بین اسپارت و آتن وجود داشت. نوشتۀ کلاسیک شون تسه نیز "هنر جنگ" نام دارد که دربارۀ راهبردها یا استراتژیهای جنگی است. این کتاب تقریبا همزمان با شرح توکیدیدس دربارۀ جنگهای پلوپونزی (یا پلوپونز) نوشته شده است.
از دیگر چهرههای برجسته در سنت رئالیسم سیاسی میتوان به ماکیاولی و توماس هابز اشاره کرد. با این حال رئالیسم فقط در قرن بیستم، با انگیزههای برآمده از دو جنگ جهانی، به صورت چشمانداز مسلط سیاست بینالملل درآمد.
در حالی که ایدهآلیسم تاکید دارد که "اخلاق" باید راهنمای روابط بینالملل باشد، رئالیسم بر پایۀ تاکید بر "سیاست قدرت" و پیگیری "منافع ملی" بنا نهاده شده است. فرض بنیادی رئالیسم این است که "دولت" بازیگر اصلی صحنۀ بینالمللی یا جهانی است، و چون حکمران است، میتواند به صورت واحدی خودمختار عمل کند.
افزون بر این، پیدایش ناسیونالیسم و ظهور دولت-ملت جدید، دولت را به اجتماع سیاسی همبستهای تبدیل میکند که در آن سایر وفاداریها و بستگیها تابع وفاداری به ملت است.
اندیشمندان رئالیست، مانند تی.اچ.کار و هانس مورگنتا، دربارۀ باور ایدهآلیستی به "اینترناسیونالیسم" و هماهنگی طبیعی به "جامعۀ جهانی"، موضعی انتقادی داشتهاند. تی.اچ.کار معتقد بود که ایمان سادهلوحانه به "حقوق بینالملل" و "امنیت جمعی" در دورۀ میان دو جنگ جهانی، سیاستمداران اروپایی و آمریکایی را از شناخت توسعهطلبی آلمان و اقدام برای جلوگیری از آن بازداشت.
در مقابل، رئالیستها بر این موضوع تاکید دارند که چون اقتداری بالاتر از دولت حکمران وجود ندارد، سیاست بینالملل در شرایط "وضع طبیعی" عمل میکند و به همین علت دستخوش آنارشی است نه هماهنگی.
از این منظر، دولتها در جهان مثل "افراد" هستند در جامعهای فاقد دولت. در چنین جامعهای، هیچ منبع اقتدار مشروعی وجود ندارد که بتواند افراد را از تعرض احتمالی به حقوق یکدیگر بازدارد. در جهان واقع نیز عملا چنین منبع اقتداری وجود ندارد.
اگرچه تشکیل سازمان ملل اقدامی در راستای نقض این توصیف رئالیستی از سیاست بینالملل بوده، ولی ناکارآمدی این سازمان در جلوگیری از نقض حقوق بینالملل از سوی یک دولت، دال بر این است که توصیف رئالیستها از وجود نوعی آنارشیسم در عرصۀ روابط بینالملل کاملا هم بیراه نیست.
با این حال میتوان مواردی را هم مثال زد که شورای امنیت سازمان ملل موفق شده به عنوان یک منبع مشروع اقتدار، مانع نقض حقوق یک دولت از سوی دولتی دیگر شود؛ و یا دولتی را از نقض حقوق ملت تحت حکمرانیاش بازدارد. بیرون راندن ارتش عراق از کویت در جنگ اول خلیج فارس و نیز ساقط کردن حکومت معمر قذافی برای ممانعت از کشتار مردم لیبی، هر دو با مجوز شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفت.
بنابراین در چنین مواردی، شورای امنیت سازمان ملل مظهر "اقتداری بالاتر از دولت حکمران" است و مانع از پیدایش تام و تمام "وضع طبیعی" در عرصۀ روابط بینالملل میشود.
در مجموع به نظر میرسد سازمان ملل متحد، وضعیتی مابین توصیفات و انتظارات رئالیستها و ایدهآلیستها از روابط بینالملل ایجاد کرده است. یعنی مانع تحقق کامل توصیفات رئالیستها بوده، ولی انتظارات رئالیستها را چنانکه باید برآورده نکرده است.
به هر حال مطابق نگرش رئالیسم سیاسی، نظام بینالمللیِ آنارشیک، نظامی است که در آن هر دولتی مجبور است به خود کمک کند و به منافع ملی خود، که اساسا موجب بقای دولت و دفاع از سرزمین تعریف میشود، ارجحیت دهد.
به همین دلیل است که رئالیستها بر نقش قدرت در مسائل بینالمللی چنین تاکید شدیدی دارند و میخواهند قدرت را بر اساس آمادگی نظامی یا نیروی نظامیاش بشناسند.
البته آنارشی بینالمللی به معنای درگیری بیامان و جنگ بیپایان نیست. رئالیستها تاکید دارند که الگوی "درگیری و همکاری" عمدتا با نیازمندیهای "توازن قوا" هماهنگ است.
این دیدگاه که در پی ایجاد امنیت ملی است، اذعان میکند که دولتها وارد اتحادهایی میشوند که اگر در برابر یکدیگر به حالت توازن درآیند، ممکن است در بلندمدت صلح و ثبات بینالمللی را تضمین کنند. اما اگر توازن قدرت به هم ریزد، نتیجۀ احتمالی جنگ است.
دربارۀ نسبت رئالیسم با "وضع طبیعی" باید این نکتۀ را متذکر شد که رئالیستها معتقدند "نظم بینالمللی" همان "وضع طبیعی" کلاسیک نیست، زیرا قدرت و ثروت و سایر منابع در میان دولتها به طور برابر توزیع نشده است.
در واقع بازیگران اصلی به طور سنتی با موقعیت "قدرتهای بزرگ" هماهنگ شدهاند. سلسلهمراتب برآمده از دولتها، که حاصل این وضع است، تا حدی نظمی را به نظام بینالمللی تحمیل میکند، و کنترلی را نشان میدهد که قدرتهای بزرگ از راه بلوکهای تجاری، "مناطق نفوذ" و مستعمره کردن، آشکارا بر "دولتهای تابع" اعمال میکنند.
این وضع در دورۀ جنگ سرد به ایجاد نظم جهانی دوقطبیای انجامید که در آن رقابت بین بلوک قدرت ایالات متحدۀ آمریکا و بلوک قدرت شوروی به بیشتر بخشهای جهان گسترش یافت.
رئالیستها معتقدند که دوقطبی بودن جهان به حفظ صلح کمک میکرد زیرا هزینههای نظامی فزاینده منجر به به ایجاد سیستم بازدارندۀ فعالیت هستهای میشد؛ بویژه زمانی که در دهۀ 1960 احتمال نابودی حتمی متقابل تشخیص داده شده بود.
از این رو سلسلهمراتبی باثبات بر پایۀ مقررات پذیرفته شده و فرایندهای شناخته شده جلوی آنارشی را گرفت و رئالیستها را تشویق کرد تا اندیشۀ تعدیلشدهای را بپذیرند که آن را "جامعۀ آنارشیستی" نامیدند.
رئالیسم سیاسی بر "جدایی سیاست از اخلاق" تاکید دارد. همین تفکیک، مبنای مهمترین انتقادها به این نگرش سیاسی بوده است. منتقدان میگویند رئالیسم سیاسی مایۀ مشروعیت رقابت نظامی و جاهطلبی قدرتهای بزرگ و کوچک است. از نظر منتقدان، "سیاست قدرت" جهان را در آستانۀ "فاجعۀ هستهای" قرار داده و در تامین صلح هم چندان موفق نبوده.
انتقاد دیگر را نظریهپردازان فمینیست مطرح کردهاند که معتقدند رفتار قدرتجویانه و پرداختن به امنیت ملی و قدرت نظامی، همگی بازتاب سلطۀ مردان بر عالم سیاست است که ترجیحاتشان اساسا تجاوزگرایانه و رقابتجویانه است.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: «ایدهآلیسم» در سیاست جهانی یعنی چه؟ «وضع طبیعی» ؛ عرصۀ خشونت یا آزادی؟ «سیاست واقعی» چیست؟